Element of magic
Part 1
سلام، من کاترینا هستم، کاترینا اگرست. دختری تنها و بی رمغی که گذشته خیلی تلخی داشته.
بعد از مرگ پدر و مادرم یعنی لیلی و جیمز پاتر کلا ناامیدم. وقتی برادر کوچولوی خودم رو یعنی هرب رو از دست اسمشونبر ( ولدمورت) نجات دادم و الان سال هاست که با هم تنها زندگی می کنیم. هر چند اسنیپ بعد از مرگ والدینمون سرپرستیمون رو به عهده گرفت، ولی به دست ولدمورت.،.... کشته شد.. از اون به بعد منو باردرم خیلی تنها شدیم
شاید براتون سوال باشه که چرا فامیلی منو هری با هم یسکان نیس، بذارید داستانمونو براتون بگم!:
اون شب وقتی ولدمورت ( واقعیتش چون هیچ ترسی ازش ندار، اسمشو به زبون میارم )
می خواست پدرو مادرم و البته منو داداش کدچولومو بکشه و زهر رو به لبمون بنوشونه، قبلش ما رو تهدید می کرد و اینکه مطمین بود می تونه ما رو بکشه بخاطر همیننم واقعیتی که من خودم ازش باخبر نبودم رو بهم گفت. 
اون به من گفت گه مادرم لیلی قبل از ازدواج با پدرم جیمز همسر گابریل اگرست بود، در اصل اون پدر واقعیمه، ولی اون خیلی مادرمو اذیت می کرده و به همین سبب مادرم از اون جدا شد و با جیمز پاتر ازدواج کرد. بعد ادامه داد که من سه خواهر و یک برادر دیگه ای هم به جز هری دارم که اسماشون: سابرینا اگرست، ادرینا اگرست و ادری اگرست و ادرین اگرست هستش
در واقع منو و خواهرام  و ادرین با هری خواهر برادر ناتینی هستیم، ولی خب گابریل اگرست سه خواهرم و ادرین رو از مادرم گرفت و من هم توسط مادرم بزرگ شدم