Power of love♥️P4♥️
بپر ادامه هانی🙃
♥️Power of love♥️
Part 4
ویولت:چی امکان نداره؟
-اینکه...اینکه مرینت...
ویولت پرید وسط حرف و گفت:ببین سابری یه چیزایی هست که من میدونم و تو نمیدونی یه چیزهایی هم هست که تو نمیدونی ولی من میدونم شاید چیزایی باشه که تو بدونی که نمیدونی که بدونی ولی من ندونم که میدونی که نمیدونی بعد تو اگه ندونی چی به چیه چیرو میدونی؟
-فهمیدم منظورت اینه که مرینت لیدی باگ نیست؟ داری منو میپیچونی؟
ویولت:وا نه مگه مرض دارم ولی مطئن باش که باید مطمئن باشی که مطمئن نباشی که مرینت لیدی باگ نیست
-برای اینکه دروغ نگی انقدر داستان میسازی؟
ویولت:نه بابا دروغ چی
مدرسه:
ساعت ۸ صب پاشدم رفتم مدرسه همونطور که خودتون میدونید چون کریستال خیلی مغروره هیچ دوستی نداره
رفتم مدرسه دیدم نشسته داره گریه میکنه خوشم میاد لویی هم اصلا عین خیالش نیست😂
رفتم پیشش که با لحن بدی گفت:تو دیگه چی میگی سابرینا آگ رس ت(اسپل کرد)